جدول جو
جدول جو

معنی گرم پشتی - جستجوی لغت در جدول جو

گرم پشتی
ریزش خمیر نان در تنور در اثر ازدیاد گرمای تنور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرگ آشتی
تصویر گرگ آشتی
آشتی ظاهری که دل های طرفین در باطن بر کینه و دشمنی باشد، صلح و سازش از روی مکر و نفاق
فرهنگ فارسی عمید
(خُرْ رَ پُ تَ)
دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین، واقع در 42هزارگزی باختر آبیک و 12هزارگزی راه عمومی. این ناحیه جلگه، معتدل و دارای 2 رشته قنات است. محصول آن غلات و چغندرقند و شغل اهالی، زراعت است. از شریف آباد قزوین می توان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
صلح به نفاق ومکر و حیله و فریب. (برهان). کنایه از صلح به نفاق و آشنایی به نفاق. (آنندراج). بنابر مصلحت خود بطریق فریب بظاهر با دشمن صلح کردن. (غیاث) : صواب آن است که گرگ آشتی کنیم و بازگردیم که نباید خطائی افتد. (تاریخ بیهقی). امروز نماز دیگر گفت که رسولی فرستد و به این قوم گرگ آشتی کند. (تاریخ بیهقی).
نادیدن او همی مرا بگزاید
گرگ آشتئی کنیم تا چون آید.
فرخی.
این غارت جان چیست خود این جنگ تو با کیست
گرگ آشتئی کن مکن این گرگ ربائی.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 444).
روز و شب گرگ آشتی کردند و اینک مهر و ماه
بر شه یوسف رخ مصر آستان افشانده اند.
خاقانی (دیوان ص 116).
گر تو ز گناه من خبر داشتئی
چون گرگ عزیز مصر پنداشتئی
من گرگ عزیز مصرم ای صدر بکن
با گرگ عزیز مصر گرگ آشتئی.
عزالدین اصفهانی (مستوفی ممالک سلطان سنجر).
گر زانکه تو تخم کینه کم کاشتئی
در جنگ نصیب صلح بگذاشتئی
اکنون که زمانه پایدار است مرا
بی بهره نماندتی ز گرگ آشتئی.
قوام الدین ابوالقاسم (وزیر سنجر در جواب عزالدین مستوفی اصفهانی).
باد که با خاک به گرگ آشتی است
ایمن ازین راه ز ناداشتی است.
نظامی.
امان که یافت از گرگ دغل باز
که با روبه کند گرگ آشتی باز.
عطار.
با تو گر این سگ کند عزم به گرگ آشتی
بازی برمیدهد تا کندت خوک بند.
عطار.
چکند بره با حمایت تو
گرگ آشتی سگ شبان را.
سیف اسفرنگ.
ای صبا درد دل یوسف مگو یعقوب را
آشتی کردند یارانش ولی گرگ آشتی.
آصفی.
گرگ آشتی لطف عتاب آشنای او
این آن عنایت است که یکرو نمیکند.
شفائی.
از دل برون نکرد خیال جفا هنوز
گرگ آشتی است یوسف ما را به ما هنوز.
سلیم.
پیراهن یعقوب اگر صلح کند
گرگ آشتی نکرده را جنگی نیست.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار، واقع در 12000گزی جنوب شهسوار و 3000گزی جنوب بلده. هوای آن معتدل و مرطوب دارای 160 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه سه هزار ولمرود تأمین میشود. محصول آن برنج و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. اکثر تابستان به ییلاق میروند. دبستان دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ کَ / کِ دَ)
تاب و حرارت پیدا کردن و یافتن: و آن زیرزمین گرم گشت و براحت افتادند. (مجمل التواریخ والقصص ص 101) ، مشغول شدن به. پرداختن به:
چو بشنید ماهوی بی آب و شرم
بر آن آسیابان سرش گشت گرم.
فردوسی.
، دل به کسی گرم گشتن. امیدوار شدن. نیرو یافتن. قوی دل گشتن:
دل پهلوانان بدو گرم گشت
سر طوس نوذر بی آزرم گشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(هََ پُ)
مدد و معونت و یکدیگر را یاری کردن: هم پشتی و یکدلی و موافقت میباید. (تاریخ بیهقی). از هم پشتی دشمنان اندیش نه از بسیاری ایشان. (مرزبان نامه).
اگرچه مرا با چنین برگ و ساز
به هم پشتی کس نیاید نیاز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرم گشتن
تصویر گرم گشتن
تاب و حرارت پیدا کردن و یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
آشتی ظاهری که در باطن دلهای طرفین بر دشمنی باقی باشد صلح بنفاق و مکر و فریب: قورچی باشی که مرد خیر اندیشی بود در مقام اصلاح درآمده میانه ایشان گرگ آشتی واقع شد
فرهنگ لغت هوشیار
هم پشت بودن یاری یاوری: ... تا ببرکات یک دلی و مخالصت ومیامن هم پشتی و معاونت از چندین ورطه هایل خلاص یافتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم گشتن
تصویر گرم گشتن
((~. گَ تَ))
بی قرار شدن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرگ آشتی
تصویر گرگ آشتی
آشتی ظاهری که در باطن دل های طرفین بر دشمنی باقی باشد، صلح به نفاق و مکر و فریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم پشتی
تصویر هم پشتی
((~. پُ))
هم پشت بودن، یاری، یاوری
فرهنگ فارسی معین
کوله پشتی چوپانان و کشاورزان که از جنس پشم بوده و دست بافت
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد تنکابن که نام قدیمی آن جور پشته بوده است
فرهنگ گویش مازندرانی
خمیری که به هنگام گرمی تنور به آن بچسبانند
فرهنگ گویش مازندرانی